گذر عمر

سوار اسب سپيدت به پيش مي تازي

به يال ها سپيدسرت كه مي نازي!

ولي زمانه گذر كرده بر جوان سياه

به رنگ پيري رسيدي به مرگ مي بازي

براي بخت سياهت چه مرگ خوش رنگيست

كه وقت مرگ دلت ديده درزمان تازي

چه خوب عاقبتي بود آخر عمرت

كه وقت مردنت يكتا تبسمي سازي

شاعر: سيد محمد علي ميراميري

نوشته شده در شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:گذر عمر ,شعر ,سيد محمد علي ميراميري,ساعت 19:13 توسط بردیا آریا| |

براي شما

چقدر سوختم اين روز ها به پاي شما

چه شعر ها كه سرودم فقط براي شما

براي آنكه غم از جانتان بماند دور

نشسته ام سر سجاده ي دعاي شما

خدا نكرده اگر غصه در كمين باشد

به جان بنده الهي رسد بلاي شما

دلم شكست ولي بي صدا و پنهاني

كه هيچ چيز مهم نيست جز رضاي شما

يكي دوبار به من التفات فرموديد

هزار مرتبه گفتم:فقط صفاي شما

دلم نيامده يك بار هم بگويم تو

هميشه محترمانه زدم صداي شما

اگر چه خانه خرابم دراين خرابه هنوز

به هر چه مي نگرم خالي است جاي شما

شما بگو كه پس از ما چه كار خواهي كرد

اگر ز داغ بسوزيم در هواي شما؟

كجاي دفتر شعر شما نشست اين( آتش)

كجاي قصه ي ما نيست ردپاي شما

نوشته شده در جمعه 9 ارديبهشت 1390برچسب:آتش, شعر كاشان,ساعت 14:6 توسط بردیا آریا| |

ختم رسل

ختم رسل مصلح كل عقل كل

بوي تنت عطر ارم بوي گل

شاهي و دلدار و دل و دلبري

شافي و گوينده بر اين منبري

منبر تو برگ گل ياسمين

گفته خدا تبارك الخلقين

فخر جهاني و تو معمار دين

جاي غلام تو بهشت برين

شمسي و عالم زتو عشق است وبس

چون تو نديده همه عالم به كس

پاره جان تو شده فاطمه

نام تو دشمن كندي واهمه

فخر زمين شد حرم سبز تو

مانده جهان بر رسش مغز تو

چون ملك وحي پناهنده ات

همچو علي كيست نماينده ات

از حرم سبز تو گشته زمين

عرش خدا رحمه للعالمين

گشته زمين ملك تو و گشته نور

عالم هستي همه اندر سرور

فخرخدايي و تو يكتاي دين

عاجزم از وصف تو شعرم همين

شاعر :سيد محمد علي ميراميري

نوشته شده در پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390برچسب:شعر حضرت محمد,شعرختم رسل,شعرخاتم اللنبيا,ساعت 20:7 توسط بردیا آریا| |

چشم

چشم تو با چاه ظلمت شد رقيب در يه رنگ

مي كند چشم تو عاشق مردمان را بي درنگ

در نگاهت نرم مي گردد دلم بي نام وننگ

گرچه طردم ميكني سويت شوم چون بوم رنگ

چشم تو با ساحران اندر لوا گشته رقيب

چشم مااز خيرگي درچشم تو شدبي نجيب

آن دو تكه ازدل ما را تو كي پس مي دهي

گرچه نامت همره قلبم ولي كو هم رهي

همرهي قلب خود را با كسان كن آرزو

گر كه كارت ناكسان افتد روي در گمرهي

ناكسان را گوهران سرخ مي دادي نصيب

در تمناي وصالت درد ما شد بي طبيب

هركه را در عشق تو حتي دمي صادق بود

چشم ماراانتظارش دم به دم لايق بود

مانده ام اندر عجب هردم چرا اين مي كنم

چون كه هر كس را ز عشقت دم زند فاسق بود

بعد از اين هرشب دگر يكتا نو هيچ اشكي مريز

بسته گشته راه عشقت اين جدايي ناگريز

شاعر:سيد محمد علي ميراميري

 

نوشته شده در پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390برچسب:مدح يار,عاشقانه,شرط هاي لازم عشق,ساعت 19:42 توسط بردیا آریا| |

مكن

من مونس جان توام من شمع سوزان توام

من نورچشمان توام اينگونه خاموشم مكن

خواهي بماني از قضا پر واكني اندر فضا

كارت جفابر دل رضا اينگونه رنجورم مكن

خواهي تراگنجت دهندخواهي كه درعرشت برن

خواهي كني دل را سرنداينگونه ويرانم مكن

من مآمن دلدارتو مانده فلك در كارتو

درمانده ازآثارتو اينگونه بي عهدم مكن

من روشني بخشان تومجنونم و خواهان تو

من گشته ام سامان تو اينگونه تاريكم مكن

رقصم ميان جام تو دنيا فقط بركام تو

يكتاخمار رام تو اينگونه بي عقلم مكن

شاعر:سيدمحمد علي ميراميري

نوشته شده در پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390برچسب:مكن,عاشقانه,غمنامه,عشق,ساعت 19:20 توسط بردیا آریا| |

به نام يكتا يكتاي عالم

سلام به همه دوستان و خوانندگان

من در اين وبلاگ سعي مي كنم براي همه شما وبراي همه مناسبتها مطالبي مفيد و پاسخ گويي شما را بياورم پس براي خدمت رساني وپاسخ گويي هرچه بيشتر به شما عزيزان از شما طلب ياري مي كنم و از شما مي خواهم با پيشنهاد ها وانتقادات خودت به من كمك كنيد .در پايان از اينكه چشماي قشنگتون رودر فضاي گرم و صميمي  اين وبلاگ  رها كرديد تشكر بسيار دارم...برديا آريا(يكتا)

نوشته شده در پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390برچسب:,,,,ساعت 18:24 توسط بردیا آریا| |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com